من وحیدم


وحید نام من است و معنای آن تنها؛یگانه و یکتاست.به دلخواه در متن از هر کدام از معانی که نیاز بود استفاده کنید.

—————————————————————————–

من وحید از دیار وحیدان هستم که اکنون وحید گشته ام و به گوشه ای نشسته ام و درد وحید بودن خود را فریاد      می زنم ؛ شغلم وحیدیست و دردم وحیدی.وحید وحید در گوشه ای در انتظار وحیدی بودم که مانند من از دیار وحیدان باشد و از وحید بودن خسته . منتظروحیدی بودم که مرا لایق بداند که از وحیدی بودن دست بکشد و مــــــن نیز از برای او دیگر وحید نباشم . وحیدان بسیاری از کنارم گذر کردند و مرا در وحیدی تنها گذاشتند تاسرانجام یافتم   وحیدم را عزیزم را ؛ سرمست و شاد که دیگر وحید نیستم و وحید نیست من از پـایان وحید بودن سخن می گفتم و فقط   در پاسخ لبخند وحیدانه  میزد و یا سکوت می کرد او نمی دانست با لبخند هایش آتش به جانم میزند و با سکوتش مرا   عاشق تر می کند.روزگاری گذشت و من دیگر خود را وحید نمی پنداشتم و او را وحید نمی دیدم اما در اشتباه بودم   وحید من روزی نامه ای پیش من قرار داد و رفت در نامه ای فقط عبارت : < وحید + وحید = وحید تر> در فراقش   شب ها و روز ها گریه می کــردم و ناله های وحیدی سر مـی دادم از دوریـش وحید تر شدم و وحیـدانه تر زیـسـتم . حال وحید بودن در چهره ی من نمایان است . وحید دنیا آمده ام وحید زیستم و وحید نیز از دنیا خواهم رفت.

14 شهریور 88