-
عشقی بی قاف بی شین بی نقطه
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 11:51
اوایل کوچک بود. یعنی من این طور فکر می کردم. اما بعد بزرگ و بزرگ تر شد. آن قدر که دیگر نمی شد آن را در غزلی یا قصه ای یا حتی دلی حبس کرد. حجماش بزرگ تر از دل شد و من همیشه از چیزهایی که حجم شان بزرگ تر از دل می شود، می ترسم. از چیزهایی که برای نگاه کردن شان ـ بس که بزرگاند ـ باید فاصله بگیرم، می ترسم. از وقتی که...
-
پایانی برای شروع
شنبه 28 شهریورماه سال 1388 17:24
به نماز میایستم و پنج تکبیر میزنم بر دنیا و هر آنچه مرا از نوازش نسیم رحمتت دور میسازد. میخواهم حسنختام میهمانیات، ابتدای آشنایی تازهام با تو باشد. اکنون به مدد عبورم از باغ صیام، عطر گلهای تازه عبودیّت را آنچنان در سر دارم که بیدارتر از همیشه، میبینمت. چه شیرین است طعم میوههای آسمانی تو، آن هنگام که دست بر...
-
دوستش دارم بر سر مزارم گریه کند ..
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 16:06
ای کسی که مامور دفن من هستی : به حرف من گوش کن...... دستم را از تابوت بیرون کن تا همه بفهمند آرزو داشتم و به آن نرسیدم. چشمهایم را باز بگذار بفهمند که چشم براه بودم و به آن نرسیدم . قالب یخی به شکل صلیب بر مزارم بگذارید تا با اولین طلوع آب شود و به جای عزیزی که دوستش دارم بر سر مزارم گریه کند .. پ.ن : چه قدر متن این...
-
قلمی خواهم ساخت
دوشنبه 19 مردادماه سال 1388 15:30
قلمی خواهم ساخت ازنی باغ بهشت جوهرازشیشه ذات کاغذازصفحه دل نورازشمع حیات تا نویسم همه جا نام زیبای تورا تقدیم به ......! شاعر : امینی علی (فرهاد)
-
پسمانده
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 17:07
در پسمانده روز فرو می روم همانطور که استکان چای همانطور که شب در پسمانده روز همانطور که خانه ....... در پسمانده ای از خودم فرو می روم در نگاهم روز از آخرین پنجره مات عبور کرده است
-
هم کلام
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 17:03
دستگیره را می چرخاند نه برای باز کردن در نه برای داخل شدن نه حتی رفتن دستگیره را می چرخاند نه برای ترساندن کسی نه برای رهایی از ترس فقط دستگیره را می چرخاند می چرخاند این تنها صدایی است که در سکوت با او حرف می زند تقدیم به .......!
-
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 16:03
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که اب می شود دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم تو را به خاطر خاطره ها دوست می...
-
شب، سکوت، کویر
جمعه 19 تیرماه سال 1388 15:36
شب ، سکوت ، کویر گوش می کنم ... نُت هایش عجیب با این روزگار غریب و مردم فریب جور است ... هی اینترت را دور میزنم ، و هی می خوانم و می بینم و می شنوم ... تصمیم می گیرم بلاگ نگاری کنم ، هی می نویسم و پاک می کنم ، می نویسم و پاک می کنم ! تردید در قلمم ندارم ، تردید در نیت و ایمانم نیز ندارم ، اما کلمه ایی ، جمله ایی نمی...
-
آنچه خاموش و فراموش نمیشود
جمعه 19 تیرماه سال 1388 15:09
در خبرها -از قول هنرمندی- این جملات را میخواندم: «هدف ما اجرا در بزرگترین تالارهای دنیا است. همواره امیدوار بودهایم با این کار اعتبار موسیقی ایرانی را در بهترین و بزرگترین تالارهای موسیقی دنیا بالا ببریم...» از جنس این سخن، در این سالها بسیار خواندهام و شنیدهام. بالابردن اعتبار موسیقی ایرانی، تثبیت موسیقی ایران...
-
کوه دل میکَنم!منم فرهاد!
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1388 11:48
می گویند دلت را بکن و برو!...میگویند:نه تو فرهادی و نه او شیرین که سخت باشد کندن دل و رفتن پی زندگی!...یک جمله می گویند و من هزار جمله فکر میکنم تا ببینم معنی این یک جمله چیست!..اصلا مگر این زندگی چه هست که من باید دلم را بکنم و بروم پی او؟...خوب است؟بد است؟زیباست؟ کجاست؟چه هست؟...اصلا هست؟....اصلا گیرم که...
-
زالوی انتظار
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 22:13
سرفه ای بیش نخواهد بود وقتی به خود می نگری وآشنایی نمی یابی وقتی سماجت گذشته ها بالا می آیند وسکوت را می شکنی ته یک زیر زمین نمور روزنه ای و سرفه ای بیش نخواهد بود که تو را محتاط معنا کند در پس سلامی که روبروی آئینه بود - مرا نمی بینی؟ تاب گیسوانت تا کجا خواهد رفت؟ چند سال تا کدام رود؟ چه سان در حریم ساحل رد پای خلوص...
-
فریاد بی صدا
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1388 17:40
یک ماه گذشت ماه هم از آسمان خانه ما گذشت و یاس این حرامی نطفه روزگار شام تا شام در غروب لحظه ها کمین گسترده و در کنج اتاق به انتظار منی است که از مترسکهای بی سر گریخنته از هجوم دستهای پرادعا از سایه های فاخر از تفاله فکرهای گذشته ماه ها گذشت انبوه ستاره هم از آسمان خانه ما گذشت وسقف کدر شد از دود غربت و لکه های مات که...
-
سال نو مبارک
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1387 15:12
بوی عید میاد.... فکر کنم بهار نزدیک شده.....! زمین نفسی دوباره می خواد بکشه ...آخه سال نو میشه ..شنیدم سال که نو می شه برگها به رنگ در میان وگلها لبخند می زنند وپرندهای خسته برمیگردند....آخه یه سال دیگه از عمرشون گذشته که لحظه لحظه اش براشون خاطره بوده اومدن تو این رویش سبز پاسخ سلام دوباره زمین را بدن آخه شنیدم وقتی...
-
عید
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1387 12:32
بوی عید می آید ، گویی بهار نزدیک است ، بی تو ، چه بهاری؟
-
هزاره
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 02:12
پشت سر ثانیه پیش روی هزاره یا شایدم قرنی بود ثانیه و یک دقیقه ام هزار حضوری معلق در تحلیل ثبات پرسه می زد و حربه تعادل در بال سنجاقک مکرر کویر را دریارا در کنج اتاقم بوسه می زد های توفان زده بی پروا می ترسمت چون وحشت برگ از باد .
-
شبهای بارانی
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1387 23:00
دلتنگی را نمی توان شماره کرد که عددهای تلفنی را بگیرانی و کسی جوایت دهد که های کیستی شبت سردو بارانی روزهایت انتهای خورشید شوق را هم غربت را هم انتهای جاده آخر این کاغذ که کم مانده - جایی نیست که جا مانده - بازگشتی نیست روزهای رفته ام
-
سلامی دیگر
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 20:36
گامی دیگر کنار پنجره عبور کردم از شیشه فراتر بال گشودم چه سایشی بود میان من و بلوغ هوا سرد به صورتم می کوبید شور یک آغاز از من می گذشت پنداشتم شوق است وسلامی دیگر در انحنای کلام مرا می پائید
-
سکوت - سرما - برف - مرگ
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 22:35
برف بر پهن خیابان لمیده و شهری خوابیده در سکوت رویش هندسی کوه تنپوش سفید پوشیده شقیقه هایم از سرما فاقد تاریخ کوچه هارا ورق می زنند و زمان بر لبه تیغ زاده می شود خانه ام کجاست ؟ درب باز نمی شود سلولهای فلزی کلید باورت نمی کنند درون حیاط - ملا فه های سفید بر بند می رقصند شبح در تاریکی دستهایش را تعارف می کند زندگی یخ...
-
نشان من باش!!!!
جمعه 22 آذرماه سال 1387 12:32
همه جنگل را با درخت می شناسن دریا را با موج آسمان را با ستاره بیا تا نشان من باشی تا مرا با تو بشناسن مظهر زیبایی تو باشی تو باشی!!
-
کجایی
شنبه 16 آذرماه سال 1387 01:19
ای با من و پنهان ز دیدگانم کجایی که نیازمنده نگاهتم کجایی که نیازمند صدایتم کجایی که نیازمند آغوش گرمتم
-
چرا نمی شنود صدای ناله هایم را !
دوشنبه 11 آذرماه سال 1387 21:20
چرا نمی شنود صدای ناله هایم را در فراق صدایش گرمی احساسش ای کاش بداند که چه قدر دلتنگم !!!!!
-
هر ناله و فریادکه کردم نشنیدی
دوشنبه 11 آذرماه سال 1387 17:46
هر ناله و فریادکه کردم نشنیدی ..............................پیداست نگارا که بلندست جنابت
-
ای کاش می توانستم
شنبه 9 آذرماه سال 1387 13:39
چه قدر دلم می خواهد قلم را روی برگه ای سفید حرکت دهم تا حرفهای نگفته را شاید بتوانم با نقش و نگار کلمات بیان کنم . شاید بتوانم حرف دلم را نقاشی کنم با بی اعتنایی به حصارهای موجود ای کاش می توانستم!!!! گوشه ای از دنیاجایی به نام دلتنگی
-
مولا....
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 23:49
مولا.... زمین در انتظار توست .... زمان به سویت قدم بر می دارد ..... سکوت آسمان نشان از نیاز است! نیاز به یاری!! اینجا هر صدایی از هرکجا و هرچیز برمی خیزد تورا می خواند ! صدای دل سنگ را هم می توان شنید که در انتظار تو دست نیایش به سوی آسمان بلند کرده و اشک می ریزد! تو تمام عشقی ! سمبل وجود! بی تو زندگی مجهول خواهد...
-
مرگ در خویش
شنبه 25 آبانماه سال 1387 21:02
اشکها را پاک کن مبادا کنج اتاق خیس شود جای نشستن نیست اگر غمت را پهلو به پهلو بنشانی - بگسترانی صدای خش خش سینه ات را به برگهای زرد فصل تعارف کن که غصه ات، پنجره بگشاید اگر وای به روز زمستانی است تنهایی ، منجمد خواهد شد وتورا دیگر یارای گریستن برای تو از دست رفته نیست به سوگ خود خواهی نشست به سوگ خود خواهی نشست هرچند...
-
واسه تمام اونهایی که دوستشون دارم !!!
جمعه 24 آبانماه سال 1387 15:10
بعضی حرفها... بعضی فکرا... بعضی خاطره ها....... خیلی از اینا یا مثل اینا به یاد موندنی هستن.... بعضی حرفها رو بدون اینکه بفهمی سالها تو ذهنت نگه میداری... بدون اینکه بفهمی تکرار میکنی...... شاید تا همیشه... خاطره ها میگذرند...امروز یه خاطره ست برای فردا... فردا برای روز بعدش و ........ دیروز و امروز هم پر بود از همه ی...
-
مرگ بی تاب است
جمعه 24 آبانماه سال 1387 01:22
خسته ام از اینهمه تکرار که عبوسیها رنگ خلوت می گیرند وقراری نیست که دغدغه معیشت چون حبابی ، هر روز بزرگتر می نماید وفرار از زندگی همان حقیر ترین عنصر خاموشی دستمایه تفریح می شود واز سر لجاجت هر شب ، از پنجره اتاقم سرک می کشد وتنهایی انسان دود زده را به مضحکه پر می کند خسته ام از این همه تکرار ، تضاد که من به فردا به...
-
می نویسم ....... باز می نویسم !!!
جمعه 24 آبانماه سال 1387 01:07
آوای گرم موذن گوش جانم را نوازش می دهد، نماز را به پای میدارم و سپیده دم همراه با نوازش نسیم صبحگاهی دستهایم با التماس؛ خدایا این دل تنگ من و این یاد تو این دو چشمان پر از اشک و دل پر سوز من این قلم این یاور شبهای من! قدرتی ده ای لایزال بی نظیر هستیم ز آلودگیها پاک کن همچو بارانی که شوید خاکها آشنایم کن به شبنم های...