به نماز میایستم و پنج تکبیر میزنم بر دنیا و هر آنچه مرا از نوازش نسیم رحمتت دور میسازد. میخواهم حسنختام میهمانیات، ابتدای آشنایی تازهام با تو باشد.
اکنون به مدد عبورم از باغ صیام، عطر گلهای تازه
عبودیّت را آنچنان در سر دارم که بیدارتر از همیشه، میبینمت. چه شیرین
است طعم میوههای آسمانی تو، آن هنگام که دست بر قنوت نماز عید بر
میداریم و تو را زمزمه میکنیم: «اَنْ تُدْخِلَنی فی کُلِّ خَیر...»
«دارد به خنده چشم جهان باز میشود یعنی که عید فطر تو آغاز میشود»
ای کسی که مامور دفن من هستی :
به حرف من گوش کن......
دستم را از تابوت بیرون کن تا همه بفهمند آرزو داشتم و به آن نرسیدم.
چشمهایم را باز بگذار بفهمند که چشم براه بودم و به آن نرسیدم .
قالب یخی به شکل صلیب بر مزارم بگذارید تا با اولین طلوع آب شود و به جای عزیزی که
دوستش دارم بر سر مزارم گریه کند ..