فراموش خانه

وبلاگ شخصی سید محمد مهدی دزفولی

...

خیلی وقت بود به اینجا سر نزده بودم شاید چیزی در حدود 8 ماه.خداحافظی کرده بودم و رفته بودم به خانه جدید.

امشب هم فقط آمدم ببینم اینجا بعد از 8 ماه چه خبر است و همین طور سری بزنم که دیدم قالب قبلی و متعلقاتش کاملا پاک شده و فقط یک قالب ساده جایگزینش شده!شوکه شدم

احتمالا هم باید از طرف خود ادمین بلاگفا اینطوری شده باشد!نمیدانم چرا؟دلیل خاصی داشته؟!

اما به هر حال برای من که گاهی میبینم اکانتم در فلان شبکه اجتماعی ناگهان بسته میشود یا وبلاگم فیلتر میشود ظاهرا این اتفاقات هم دیگر خیلی باید ساده و معمولی باشد و عادت بکنم که ناخواسته بلائی سر اکانت شخصی ام و یا وبلاگ شخصی ام از طرف ادمین بلاگفا اورده شود!!!

به هر حال گمان نمیکنم همه اینها طبیعی و قانونی هم باشد!!!...

خداحافظ شاید برای آخرین بار!

...

+ نوشته شده در  سه شنبه یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 23:15  توسط سید محمد مهدی دزفولی  | 

خداحافظ بلاگفا!

حدود 3 سالی بود که در اینجا مینوشتم و گه گاه اینجا را به روز میکردم.

اما بالاخره قسمت ما هم این بود که از اینجا به جای دیگری اسباب کشی کنیم.

در این سه سال به فراخور اوضاع و احوال روز حال چه اجتماعی و سیاسی و ... و چه شخصی اینجا مطلب مینوشتم اما از این به بعد در خانه ای دیگر مطلب می نویسم:

برای دنبال کردن مطالب من میتوانید به آدرس های زیر مراجعه کنید:

                       فوتوبلاگ(عکاسخانه)     http://photos.dezfouli.net   

                             فراموشخانه              http://dezfouli.net

        وبلاگ فراموشخانه(شخصی نویسی ها)                 http://weblog.dezfouli.net 


یا حق

+ نوشته شده در  سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۸۹ساعت 22:48  توسط سید محمد مهدی دزفولی  | 

امام آمد

     

12 بهمن 1357 روزي است كه هيچ گاه از خاطره ملت ايران فراموش نمي‌شود. در 12بهمن 1357 امام خميني به تهران بازگشت و مردم 33 كيلومتر از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا به استقبالش آمدند. آنچه در ادامه مي‌خوانيد برخي روايات اشخاص در رسانه‌ها از دقايق ابتدایي ورود امام به تهران تا آغاز سخنراني بنيانگذار انقلاب اسلامي در بهشت زهرا است. 

گزارشگر مجله جوان و اينك مردم كه از روزها قبل چشم به راهش بودند، به استقبالش آمده بودند. خيابان‌ها چون اقيانوسي خروشان از مردم بود كه لحظه‌اي آرام نمي‌گرفت. موج‌هاي بلند «الله‌اكبر، خميني رهبر» فضا را و همه شهر را مي‌پيمود. لحظه باشكوهي بود. مردم از هر صنف و طبقه در يك مسير 33 كيلومتري از فرودگاه تا بهشت زهرا، در دو طرف خيابان‌ها اجتماع كرده بودند. بي‌شماري پلاكارد‌هاي خوشامدگويي و تصويرهاي امام، مشخص‌ترين نشان از احساسات و عواطف مردم بود. اينها، اين گروه محروميت كشيده و ستم‌ديده اينك آمده بودند تا از سفر رسيده خود را تماشا كنند، از سفررسيده‌اي كه آمده بود تا به ستم پايان بخشد و همه چيز را قسمت كند. از سفررسيده‌اي مسيحانفس كه از گرد راه آمده بود تا ناجي دل‌هاي شكسته و سوگوار و رنجديده باشد. ميليون‌ها ايراني، حتي آنهايي كه در دوردست‌ترين نقاط كويري و كوهستاني و جنگلي ايران و در كوره‌ده‌هاي پرت و دورافتاده زندگي مي‌كنند، به تهران آمده بودند تا نظاره‌گر ورود امام باشند. 
امام خميني كه مي‌آمد تا بت‌ها را بشكند. مردم از صبح زود در مسير 33 كيلومتري امام، اجتماع كرده بودند، مي‌كوشيدند به كناره خيابان هرچه مي‌توانند نزديك‌تر باشند تا امام را ببينند. 
خبرنگار مجله تايم: هواپيماي اجاره‌اي ايرفرانس 747، قبل از آنكه در باند فرودگاه مهرآباد تهران به آرامي به زمين بنشيند، آسمان شهر را دور زد و سه بار از نزديك كوه البرز گذشت. صبحگاه سرد ماه فوريه، پيرمرد نحيف، با عمامه‌اي سياه، عبايي بلند و در حالي كه نظاميان و خبرنگاران، وي را احاطه كرده بودند از هواپيما خارج شد. با قد خميده و در حالي كه بازوي يكي از خدمه هواپيما را گرفته بود از پلكان پائين آمد و قدم به خاك ايران گذاشت. آيت‌الله روح‌الله خميني رهبر روحاني انقلابي با قدرت زايدالوصفي بعد از تبعيد پانزده ساله، به خانه خود برگشت. به طور مسلم آن لحظه آغاز دوره‌اي جديد در كشور بود. 
هاشم صباغيان: همه كارها تعيين شده بود، حفاظت باند، ساختمان، ماشين، رئوس برنامه استقبال كه چه متني خوانده شود، چه كسي بخواند، مسئوليت بلندگو (كه با شهيد عراقي بود) نطق خطابه كه توسط مرحوم مطهري تهيه شده بود و بقيه امور. قرار شد من و مرحوم مطهري داخل هواپيما شويم. من گذرنامه‌ها را تحويل بگيرم و سريعاً به پليس فرودگاه نشان بدهم و آنها هم مهر بزنند، زيرا امام و همراهانشان نبايد به هيچ عنوان در باند باقي بمانند. به لحاظ امنيتي، باند بيشترين خطر را داشت، زيرا ممكن بود هر لحظه با يك انفجار يا تيراندازي حادثه‌اي به وجود بيايد. بنابراين به محض فرود هواپيما – كه جمبوجت ايرفرانس بود – من و مرحوم مطهري داخل شديم. آقا طبقه دوم تنها بودند. به اتفاق حاج‌احمد آقا به طبقه بالا رفتيم. مرحوم مطهري، بنده را معرفي كردند. گفتند فلاني از انجمن اسلامي مهندسين هستند و مسئوليت اين زحمت‌ها به عهده ايشان است. ايشان هم از بنده تشكر كردند و من با پاسپورت‌ها پائين رفتم. 
علي‌اكبر ناطق‌ نوري:در نوفل لوشاتو برنامه‌ريزي كرده بودند كه اداره مراسم به دست مجاهدين خلق باشد و آنها تريبون‌دار باشند و مادر رضايي و پدر ناصر صادق و حنيف‌نژاد نيز به امام خيرمقدم بگويند و صحبت كنند. وقتي از اين برنامه خبردار شديم، در تلفنخانه مدرسه رفاه، آقاي مطهري و كروبي و انواري و معاديخواه و بنده جمع شديم. همه عصباني بوديم كه اگر فردا اينها بهشت زهرا بيايند و تريبون دست اينها بيفتد چه مي‌شود. آقاي كروبي تلفن زد به احمدآقا در پاريس و با احمد آقا با عصبانيت صحبت كرد و نسبت به اين كار، اعتراض كرد و تلفن را با عصبانيت پرت كرد و قهر كرد. سپس آقاي معاديخواه گوشي تلفن را برداشت و با حاج احمدآقا صحبت كرد. ايشان هم عصباني شد و گوشي را زمين زد. توي اينها تنها كسي كه عصباني نمي‌شد، بنده بودم. گوشي را برداشتم و يك خرده صحبت كردم كه اگر اينها بخواهند با آن سوابق و اعلان مواضع داخل زندانشان، اداره امور را بگيرند، ديگر نمي‌شود جلوي آنها را گرفت. 
در همين لحظه آقاي مطهري فرمود: تلفن را به من بده. ايشان تلفن را گرفت و با عصبانيت (علامت عصبانيت مرحوم مطهري حركت زياد سر ايشان بود) به حاج احمد آقا گفت: آقاي حاج احمد آقا اين كه من مي‌گويم، ضبط كن و ببر به آقا بده. احمدآقا گويا به ايشان گفته بود ما داريم حركت مي‌كنيم. امام هم راه افتاده و سوار ماشين شده است. مرحوم مطهري گفت: من نمي‌دانم، اين جمله‌اي را كه من مي‌گويم به امام بگو. احمدآقا گفت: چيست؟ گفت: به امام بگو مطهري مي‌گويد اگر فردا شما بياييد و تريبون بهشت زهرا دست مجاهدين خلق باشد من ديگر با شما كاري نخواهم داشت. تا اين جملات را شهيد مطهري گفت حاج احمدآقا جا خورد و ايشان خطاب به مرحوم مطهري گفت: آقا هر كاري شما كرديد قبول است. فردا تريبون را خود شما اداره كنيد. بعد از اين ماجرا، تمام بساط مجاهدين خلق را به هم ريختيم و تريبون را از دست آنها گرفتيم و آقاي بادامچيان و معاديخواه جزو گردانندگان تريبون شدند و آقاي مرتضايي‌فر هم قرار شد شعار بدهند. 
نصرالله شاهنوش دانشجوي وقت دانشگاه اصفهان: بعد از اين كه قرار شد حضرت امام از پاريس تشريف بياورند، عده 10 نفره از دانشجويان سراسر كشور به عنوان نماينده به تهران اعزام شدند تا در برگزاري مراسم استقبال از امام شركت كنند. كميته استقبال از حضرت امام، متشكل از گروهي دوازده نفره از شهيد مطهري و شهيد بهشتي بود، در مدرسه و مؤسسه رفاه دبستان علوي. آن‌جا ما وارد شديم، معرفي و مستقر شديم و چند شبي قبل از ورود امام، يك وظايفي را در آنجا تقسيم كرده بودند كه ما هم همكاري مي‌كرديم و منتظر بوديم كه فرودگاه‌ها باز شود و حضرت امام تشريف‌فرما شوند، البته موقعي كه من از اصفهان آمدم، هنوز بحث بستن فرودگاه‌ها نبود، به اميد اين كه امام وارد مي‌شوند و فرودگاه‌ها هم مشكلي ندارد. صحبت‌ها و گفت‌وگوهايي صورت گرفته بود كه اين اقدام روي اطلاعاتي كه به ما مي‌رسيد جنبه عملي پيدا كرده بود؛ ولي وقتي كه وارد تهران شديم و در اين مدرسه قرار گرفتيم، يك روز بعد گفتند كه حضرت امام با توجه به بسته شدن فرودگاه، فعلاً تشريف نمي‌آورند. بنابراين، آنجا به فعاليت‌هاي ديگري مشغول بوديم، همسو با جمعيت‌ها و تظاهراتي كه در خيابان‌ها روي مي‌داد. شب‌هايي كه ما در همين مؤسسه به سر مي‌برديم، روزها هم آقايان ديگري در قسمت‌هاي ديگر ساختمان مشغول طرح و برنامه بودند كه با باز شدن فرودگاه چه اقداماتي را انجام بدهند. يكي از اين جوان‌ها كه به او آقا حسن مي‌گفتم و بعدها معلوم شد كه آقاي حسن اجاره‌دار هستند – در همان جريان انفجار دفتر حزب جمهوري هم به شهادت رسيد – ايشان آن شب پيوسته مي‌رفت بالاي پشت‌بام، مي‌آمد پايين و مشغول فعاليت بود. خيلي خسته شده بود يادم هست كه رفته بود. يك دوش آب سردي هم گرفته بود تا خوابش نبرد و آمده بود داشت نماز شب مي‌خواند، ما هم ديگر وظايف خودمان را انجام داده بوديم و نوبت استراحت بود. يك ساعتي به اذان صبح مانده بود، من ساعتي را كه به خواب رفتم در رؤيا متوجه شدم كه حضرت امام در فرودگاه مهرآباد تشريف آوردند، لباس نويي بر تن دارند، عباي ايشان (عباي) نويي هست و همه اضطراب و دلهره دل‌هايشان را فرا گرفته، اما بنده نزديك امام ايستادم و (عباي) امام در دست بنده هست و احساس آرامش مي‌كنم. از خواب برخاستم و آقاي اجاره‌دار نزديك بود به همان قسمتي كه من خواب ديده بودم. مطلب را كه به ايشان گفتم. ايشان يك شوخي هم كردند و بعد ديگر بنده براي نماز بلند شدم و صبحانه‌اي هم خوردم و يك ساعت بعد آقاي اجاره‌دار سراغ من آمد و گفت فلاني شما صدايتان بايد صداي خوبي باشد، بيا به ساختمان پائين كه كاري به شما محول شود. من ابتدا تصورم اين بود كه با توجه به اين كه تمهيداتي داشت صورت مي‌گرفت كه مراكز راديو و تلويزيون اشغال و تصرف شود، گفتم حتماً مراكز راديو و تلويزيوني را گرفتند و الان شايد يك گوينده مي‌خواهند و ما هم برويم جزو گويندگان تا از طريق راديو پخش بشود. 
از ايشان سؤال كردم، گفتند: نه شما فعلاً چيزي نگو و همراه من بيا. رفتيم در سالني كه در همان مدرسه رفاه بود، مرحوم شهيد مطهري و شهيد مفتح پشت در اتاقي ايستاده بودند، اسم بنده را پرسيدند، بنده جواب دادم. چند نفر جوان ديگر هم بودند، اسامي آنها را هم يادداشت كردند. از بنده سؤال كردند شما دانشجوي كجا هستيد؟ بنده گفتم اصفهان. ايشان خطاب به آقاي مطهري گفتند كه ايشان دانشجوي دانشگاه تهران كه نيست، دانشجوي دانشگاه اصفهان است. اين كار بايد به دانشجوي دانشگاه مادر سپرده شود كه تهران اولويت دارد. بعد خب من بيشتر به فكر رفتم كه اين موضوع چيست كه بحث تغيير محل دانشگاه يعني تهران و اصفهان مطرح است، تا اين كه مرحوم شهيد مفتح فرمودند كه شما يك خلاصه‌اي از زندگينامه خودتان از سال‌هاي اول دبيرستان را بنويسيد و بعد بردند داخل اتاق و مجدداً آمدند و يكي يكي، چند نفري كه آنجا بودند گفتند بياييد داخل. وقتي بنده رفتم يك متني را دادند و گفتند شما اين را قرائت كنيد. من سؤال كردم كه به چه سبكي قرائت شود، مثلاً حالت رزمي بخوانم، حالت شعاري بخوانم، چطوري بخوانم؟ گفتند: هر طوري كه تشخيص مي‌دهيد خوب است بخوانيد. متن را خواندم و آمديم بيرون و بعد از چند دقيقه مجدداً دو نفر از ما را صدا زدند كه بعد من متوجه شدم كه يكي آقازاده مرحوم شهيد مطهري، آقا مجتبي مطهري هم هستند كه هم سن و سال خود بنده بود كه دو نفري وارد شديم. آقاي شهيد شرافت كه يكي از اعضاي آن جلسه بودند، ظاهراً ايشان منشي آن جلسه بودند و امتيازاتي را در نظر گرفته بودند، گفتند: كه امتياز آقاي آقامجتبي و ايشان (يعني من) مساوي هست، بعد آقاي شهيد مطهري بلافاصله گفتند كه نه من يك امتياز به آقاي شاهنوش بيشتر مي‌دهم؛ زيرا براي اين كار مناسب هستند و آقا مجتبي را براي كار ديگري در نظر گرفتيم و از آقامجتبي خواستند كه شما بيرون برويد و بعداً كار ديگري به شما محول خواهد شد. 
اين كاري را كه الان در نظر داريم به ايشان مي‌دهيم، آقاي مطهري فرمودند كه قصد ما اين است كه امام بزودي وارد كشور مي‌شوند و در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال طبقات مختلف جامعه قرار مي‌گيرند و با توجه به مقدمه‌اي كه گذشت، پيام ملت به حضور امام و خيرمقدم را به شما مي‌دهيم، محول مي‌كنيم كه قرائت نماييد. من عرض كردم كه آقا، آقا مجتبي ارجحيت دارد با توجه به اين كه شما كلي زحمات را متحمل شديد و شايستگي شما در تربيت آقازاده شما، اجازه دهيد كه ايشان بيايند. گفتند: نه اين كار شما است و شورا هم با من موافق هستند. آقايان حاضر صلوات فرستادند و تأييد كردند تا اين كار صورت بگيرد، متن را به دست بنده دادند، متن را آن روز به نحوي كه در آن جلسه مقدور بود بنده خواندم و كارتي هم صادر شد و گفتند كه اين كارت شما هم دست كسي نيفتد؛ كارت مدعوين نزديك به امام بود. گفتند مأموريت خود را هم به كسي اطلاع ندهيد تا فرودگاه مهرآباد، آنجا اين برنامه اجرا شود. طبق تاريخ و ساعت مقرر، ما وارد فرودگاه شديم. 

انتظامات فرودگاه دست آقايان روحانيوني بود كه كنترل كامل سالن در اختيارشان بود. من در جايگاه كنار پله‌هاي ورودي كه از بالا به پائين مي‌آمد قرار گرفتم، ولي در شيشه هم كنار آن پله قرار داشت كه ظاهراً امام از آن در بايستي وارد مي‌شدند. نظم و انضباطي برقرار شده بود كه آقايان علما و روحانيون، در همان قسمت نزديك به پله‌هاي ورودي در كنار آن در و شيشه بودند. سفارش شده بود كه هيچ يك از آقايان از جايشان تكان نخورند و بلندگو هم در همان قسمت مستقر بود و به بنده هم گفته بودند كه شما همين جا بايستيد و از جايتان تكان نخوريد كه اين طرف و آن طرف نرويد. من بعد از دقايقي كه آرامش سالن برقرار شد، متوجه شدم كه امام دارند از پشت درهاي شيشه‌اي وارد مي‌شوند كه ظاهراً چند دقيقه هم اين كليد در مشخص نبود دست چه كسي بود و جالب شده بود كه همه اين طرف شيشه امام را مي‌ديدند؛ ولي هنوز در باز نشده بود. به هر حال در باز شد و ديگر احساسات حضار به گونه‌اي بود كه از جايشان هر كدام قدري تكان خوردند و ورود امام با يك فشردگي و تراكمي توأم شد كه مثل گردابي كه صورت بگيرد و مركزيت و كانون پيدا كند. 
امام در وسط اين دوران به گونه‌اي در حركت قرار گرفتند و جمعيت همه، حالا هم مي‌خواهند از امام حفاظت كنند و هم مي‌خواهند به امام نزديك شوند. بنده در جاي خودم مستقر بودم و از جا حركتي نداشتم تا اين كه امام آرام آرام آمدند در جايي كه بعداً ايستادند همان جا قرار گرفتند. چند آيه از قرآن كريم تلاوت شد و بعد سرود «خميني اي امام». طنين خميني اي امام تمام سالن را به ارتعاش و لرزش در آورد و نوبت قرائت پيام ملت شد. بنده با قوت تمام چون در كنار امام احساس آرامش مي‌كردم، ناگهان با يك صدايي كه ظاهراً اين صدا از من تنها نبود، واقعاً مثل اينكه صداي ملت بود. 
متن پيام موجود است كه دست خط مبارك خود حضرت شهيد مطهري هست كه اصلاحاتي را هم در آن انجام داده است. من در اين لحظه‌ها طبق روشي كه بايد اين مطلب را بخوانم و پيام را به حضرت امام خطاب كنم، چشم من در مقابل چشمان حضرت امام بود و آن هيبت و زيبايي وجود مبارك حضرت امام كاملاً من را به خودش متوجه مي‌كرد، ولي در عين حال بايد دقت مي‌كردم كه پيام را بدون يك كلمه كم و زياد، همانطوري كه هست بخوانم؛ چون حدود 300 دوربين از كشورهاي مختلف، خبرنگارهاي كشورهاي مختلف و زبده‌ها لحظه به لحظه اين لحظه‌ها را ثبت مي‌كردند. 
علي‌اكبر براتي: سرودي كه در آن لحظه خوانده شد مو بر تن هر مرد و نامردي راست كرد. چنان فضايي ايجاد شده بود كه هر كسي را تكان مي‌داد. آن سرود – كه توسط بچه‌هاي مدرسه‌اي خوانده شد – به قدري ما را تحت تأثير قرار داد كه قادر به توصيف آن نيستم. آن سرود كه براي چند لحظه در سالن طنين‌انداز شد، در واقع حرف دل ما بود. مثل اين كه داريم خواسته‌هايمان را با امام مطرح مي‌كنيم. وقتي «خميني اي امام» سراسر فضاي آنجا را پركرد، همه برخود لرزيدند. در همه، حالت عجيبي به وجود آمده بود. به نظر من اگر بدترين تروريست‌ها مأموريت انجام كاري را داشتند، در آن جمع قادر به انجام آن نبودند، چرا كه در آن لحظه غير از صفا و صميميت چيز ديگري ديده نمي‌شد. 
امام خميني: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر مي‌كنم. عواطف ملت ايران به دوش من، بارگراني است كه نمي‌توانم جبران كنم. من از طبقه روحانيون كه در اين قضاياي گذشته جانفشاني كردند، از طبقه دانشجويان كه در اين مسائل، مصايب ديدند، از طبقه بازرگانان و كسبه كه در زحمت واقع شدند، از جوانان، بازار و دانشگاه و مدارس علمي كه در اين مسائل خون دادند، از اساتيد دانشگاه، از دادگستري، قضات دادگستري، وكلاي دادگستري، از همه طبقات، از كارمندان، از كارگران، از دهقانان، از همه طبقات ملت تشكر مي‌كنم. آن زحمت‌هاي فوق‌العاده شماست كه با وحدت كلمه پيروز شديد، البته در قدم اول. 
گزارشگر روزنامه اطلاعات: قبل از ورود امام به سالن، برنامه تنظيم شده عبارت از اين بود كه ايشان در حالي كه مدعوين در جاي خود ايستاده بودند از مقابل صف‌ها عبور كنند، سپس به ايراد نطق بپردازند، اما ورود ناگهاني عده كثيري خبرنگار و فيلمبردار و عكاس داخلي و خارجي كه با هواپيما و به همراه امام آمده بودند، به كلي نظم سالن را به هم زد و تلاش فراوان مأمورين انتظامي نيز نتوانست جلوي هجوم آنان را بگيرد. به همين جهت وقتي امام وارد سالن فرودگاه شدند، مطلقاً امكان اين كه مستقبلين بتوانند ايشان را ببينند فراهم نشد و در همان قسمت مربوطه به روحانيون، امام خميني بيانات خود را ايراد كردند و چون هجوم فيلمبرداران و عكاسان مانع از آن شد كه به قسمت‌هاي ديگر سالن بيايند، همراهان ايشان ناگزير، مجدداً ايشان را از سالن به طرف باند فرودگاه بردند و به مدعوين كه با اشتياق منتظر ديدن امام بودند، تكليف شد كه سالن را ترك كنند و به اتوبوس‌هاي خود سوار شوند و به بهشت‌زهرا به دنبال اتومبيل‌هاي حامل امام حركت نمايند. گروهي از مدعوين خارج شدند و در اتوبوس‌ها نشستند، ولي از حركت اتوبوس‌ها خبري نشد؛ چون هنوز در داخل سالن فرودگاه جمعيت زيادي وجود داشت و امكان اين كه همراهان بتوانند امام خميني را از در خروجي سالن به اتومبيل بليزر كه در انتظار ايشان بود برسانند، فراهم نيامد. سرانجام، اتومبيل به باند فرودگاه رفت و امام از در ديگر فرودگاه مهرآباد خارج شدند و به اين ترتيب، مستقبلين توفيق زيارت ايشان را پيدا نكردند. 
ارتشبد عباس قره‌باغي: در واقع استقبالي كه تدارك ديده شده بود بي‌سابقه و خيلي بالاتر از استقبال يك رئيس كشور بود. نخست‌وزير و وزرا و وكلاي مجلس، مقامات و مسئولين، هر كدام تلاش مي‌كردند در مراسم استقبال نه تنها به نحوي شركت كنند، بلكه بر ديگري سبقت بگيرند. آقاي دكتر سعيد، رئيس مجلس شوراي ملي به من تلفن كرده سؤال نمود تيمسار به فرودگاه خواهيد رفت؟ گفتم: نه. اظهار كرد: به نظر شما من به فرودگاه بروم يا نه؟ جواب دادم: فكر نمي‌كنم مورد داشته باشد و سؤال نمودم: مگر نخست‌وزير خواهد رفت؟ جواب داد: مي‌گويند خواهد رفت، معلوم نيست و اضافه كرد او رئيس دولت است، ولي من نماينده مردم هستم. متعاقب مذاكره تلفني رئيس مجلس شوراي ملي با من، آقاي بختيار تلفن زده و اظهار داشت: دوستان و آقايان از من مي‌خواهند كه به فرودگاه بروم، ولي نخواهم رفت و از دولت هم كسي را نخواهم فرستاد. 
سيداحمد خميني: 
در فرودگاه، مرحوم آيت‌الله طالقاني با آيت‌الله منتظري و ساير افرادي كه آنجا بودند، همه معتقد بودند به اين كه امام نبايد به بهشت‌زهرا بروند، چون كه راه بهشت زهرا خيلي شلوغ است و ما مي‌گفتيم اگر برويم به ميان مردم عادي چه مي‌شود، ولي امام مي‌گفتند خير، من بايد بروم بهشت زهرا. بايد يادآور شويم كه طرح رفتن به بهشت زهرا را امام خودشان وقتي در پاريس بوديم اعلام كردند. با وجود اصرار مستقبلين براي منصرف كردن امام از اين تصميم، ما عازم بهشت زهرا شديم، چون امام خودشان چنين تصميمي داشتند. به علت زياد بودن تعداد ماشين‌هاي همراه، در بين راه فقط چند بار مردم متوجه اتومبيلي كه امام در آن قرار داشت شدند كه ريختند و خيلي خطرناك شد. در ماشين امام كه فقط من و راننده همراه امام بوديم، در جلو بهشت زهرا شلوغ شد و مردم ريختند. با ماشين به سوي بهشت زهرا مي‌رفتيم و وضع جوري شد كه ماشين حركت عادي نداشت تا اين كه اصلاً موتور ماشين سوخت و از آن پس ديگر اين فشار جمعيت بود كه اتومبيل را به هر جهت مي‌برد. حتي يك بار نزديك بود ماشين توي جوي آب بيفتد. در همين حين هلي‌كوپتري آمد و امام و من سوار هلي‌كوپتر شديم و از آنجا در نزديكي قطعه 17 پياده شديم. 
علي‌اكبر براتي: ماشين حركت كرد. ما هم به طور منظم پشت سر ايشان از باند فرودگاه خارج شديم و از آنجا به طرف خيابان‌ها حركت كرديم. حركت ماشين‌هاي اسكورت مطابق همان نقشه‌هاي از قبل تعيين شده بود. از پيچ فرودگاه گذشتيم، تصميم داشتيم در بلوار عريضي كه منتهي به ميدان آزادي مي‌شد، طبق برنامه حركت كنيم. در آنجا با انبوه جمعيتي روبه‌رو شديم كه به استقبال آمده بودند و با ديدن ماشين حامل حضرت امام پروانه‌وار دور آن حلقه زدند. ديگر حركت ماشين‌ها با مشكل روبه‌رو بود، چه رسد به اين كه بخواهيم آنگونه كه از قبل در نظر داشتيم حركت كنيم. بليزر وارد خيابان شد. انبوه جمعيت دور تا دور ماشين را گرفتند. فقط مي‌دانم يك لحظه بليزر از زمين بلند شد، باور كردني نبود. به خود گفتم خدايا به فرياد برس. ديگر حركت ماشين‌ها در اختيار خودمان نبود اين مردم بودند كه آن را به جلو مي‌بردند. به دوستاني كه همراه من بودند گفتم: بچه‌ها اسكورت بي‌اسكورت. در اين جمعيت اسكورت معني نمي‌دهد. بعد هم شيشه ماشين را پائين آوردم و از مردم خواستم راه را براي حركت ماشين‌ها باز كنند. 
راديوهاي لندن (انگليس) و كلن (آلمان غربي): آيت‌الله روح‌الله خميني، در ساعت 9 و بيست و هفت دقيقه و سي‌ ثانيه پس از سال‌ها جدايي به ايران بازگشت. وقتي آيت‌الله خميني در فرودگاه تهران قدم بر زمين گذاشت صحنه شورانگيزي بود. صدها تن از روحانيون و رهبران مخالف رژيم در حالي كه مي‌گريستند، از آيت‌الله خميني استقبال كردند. فرياد الله‌اكبر از جمعيت بلند شد. هنگام ورود آيت‌الله خميني به تهران، دكتر بختيار به فرودگاه نرفته بود، اما دولت اجازه داده است كه اهالي تهران به شرط رعايت نظم و انضباط، سه شبانه‌روز جشن بگيرند. آيت‌الله هنگام ترك فرودگاه با استقبال پرشور جمعيتي روبه‌رو شد كه در دو سمت خيابان گرد آمده بودند. تخمين زده مي‌شود كه نزديك به دو ميليون نفر براي استقبال از آيت‌الله خميني آمده بودند. 
اتومبيل حامل آيت‌الله به سوي گورستان بهشت زهرا رفت، اما حركت به كندي صورت مي‌گرفت؛ زيرا جمعيتي عظيم براي استقبال گرد آمده بودند. مسئولين نظم كه از خود مردم بودند قادر نبودند جلوي مردم را بگيرند. به گزارش خبرگزاري فرانسه، جمعيت، اتومبيل حامل آيت‌الله خميني را روي دست بلند كرده بودند. به ناچار يك هلي‌كوپتر آيت‌الله را به بهشت زهرا برد. 

ادامه دارد...


+ نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم بهمن ۱۳۸۹ساعت 22:35  توسط سید محمد مهدی دزفولی  | 

مهاجرت سرنوشت ساز و فجر انقلاب اسلامی ایران

           

مهاجرت به پاريس يكي از سرنوشت‌سازترين تصميمات انقلاب اسلامي بود، تصميمي كه بعدها ابراهيم يزدي آن را به خود منتسب كرد اما با واكنش شديد امام خميني روبرو شد. 
حجت‌الاسلام سيد محمود دعايي: رژيم شاه بر مبناي قرارداد الجزيره، به عراقي‌ها فشار مي‌آورد تا جلوي فعاليت‌هاي مبارزاتي امام را بگيرند. عراقي‌ها هم روز به روز محدوديت را شديدتر مي‌كردند تا اين كه يك روز مرا خواستند و رسماً پيامي براي امام به من دادند، مبني بر اين كه ما در عين اين كه به شما احترام مي‌گذاريم، ولي به خاطر روابط با شاه، محذوراتي داريم. از اين روي از شما مي‌خواهيم كه رعايت شرايط ما را بنماييد و فعاليت‌ها به اين صورت علني نباشد. وقتي اين پيام را براي امام بردم، امام فرمودند: اين آغاز كار است. شما به بعثي‌ها بگو من چنين چيزي را نمي‌پذيرم. من نمي‌توانم ساكت باشم و در ايران كساني كه به من اعتقاد دارند، مبارزه كنند و خون بدهند. اگر اينان نمي‌خواهند من اين جا باشم، مي‌روم و جاي ديگر حرفم را مي‌زنم. عراقي‌ها ابتدا نمي‌خواستند زياد سختگيري كنند، لذا تنها بر اين جهت اصرار داشتند كه نوارهاي امام از طريق عراق به ايران فرستاده نشود و اعلاميه‌ها در عراق تكثير نشود، اما فشار ساواك و مسئولين ديپلمات ايران به قدري قوي شده بود كه عراقي‌ها ناگزير شدند جلو فعاليت‌ها را بگيرند. به همين منظور بيت حضرت امام را محاصره كردند و چند تن از دوستان امام را دستگير كردند. امام به عنوان اعتراض به رژيم بعث به خاطر فشارها و اذيت‌ها اعتصاب كردند و از منزل بيرون نمي‌آمدند. انعكاس اين مسئله در خارج براي رژيم عراق، قابل تحمل نبود، لذا به ناچار از امام عذرخواهي كردند و به ظاهر حلقه محاصره را برداشتند. ولي در واقع تحت عنوان اين كه از طرف ايران مي‌خواهند به شما سوء قصد كنند و ما بايد از شما حفاظت كنيم، مراقبت و كنترل بيت امام را شديد كردند كه امام فرمودند: اينان حفاظت نمي‌كنند، بلكه نظارت مي‌كنند. تا اين كه يك روز از بغداد، من را خواستند و من رفتم. به من گفتند: مركز عالي فرماندهي انقلاب تصميم گرفته است نماينده‌اي رسمي براي مذاكره با آيت‌الله خميني به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعيين كنيد. من پيام آنان را به امام عرض كردم. امام هم بعدازظهري را براي مذاكره تعيين كردند. 
در روز موعود سعدون شاكر كه آن وقت رئيس كل تشكيلات امنيت عراق بود، به اتفاق استاندار و رئيس سازمان امنيت و رئيس اوقاف نجف كه فارسي مي‌دانست، خدمت امام آمدند. ابتدا با اشاره به من سؤال كردند كه ايشان از طرف شما نمايندگي دارد كه براي ما پيام شما را مي‌آورد يا خير؟ امام فرمودند بله. سپس با احترام، ولي در عين حال جدي گفت: مطابق تحولات جديد در رابطه ما با ايران، قرار بر اين است كه به مخالفين يكديگر اجازه فعاليت ندهيم و ما به اين تعهد پايبنديم، لذا از شما درخواست مي‌كنيم به فعاليت‌هاي علني خود عليه شاه ايران خاتمه دهيد. امام در پاسخ فرمودند: من دست از فعاليت‌هاي خود برنمي‌دارم. من نمي‌توانم مردم ستم‌ديده ايران را كه زير ستم شاه هستند فراموش كنم. مجدداً او يادآوري كرد: ما موظف هستيم به تعهدمان عمل كنيم و نگذاريم شما فعاليتي داشته باشيد. امام فرمود: شما اگر ناگزير هستيد من از عراق خارج مي‌شوم. 
امام خميني: ما بنايمان بر اين بود كه از كويت، بعد از دو سه روزي كه با آقايان ملاقات مي‌كنيم، برويم به سوريه و آنجا يك اقامت طولاني بكنيم. لكن خداوند تقدير كرده بود كه بايد راه، چيز ديگر باشد و ما نمي‌دانستيم كه اين تقدير به كجا منتهي مي‌شود. از آنجا برگشتيم به بصره و از آنجا هم به بغداد ما را بردند و من ملاحظه كردم كه ما اگر هر جا برويم از اين دول اسلامي همين مطلب است.

به همين جهت تصميم گرفتيم – بدون هيچ فكر سابق كه ما مي‌رويم به فرانسه – در عين حالي كه مايل نبودم از دول اسلامي خارج شوم لكن خداوند تقدير كرده بود كه مسائل در آنجا به طور وسيع در همه جاي دنيا پخش شود و خبرنگارها از اطراف هجوم كردند كه گاهي روزي چندين مصاحبه‌ مي‌شد و خصوصاً از امريكا كه مصاحبه‌هايي با آنها شد وآنها از همان جا پخش كردند به سراسر امريكا و به بعضي از بلاد ديگر و ما هم مسائل ايران را در آنجا روشن كرديم. به طوري كه بسياري از ابهاماتي كه به واسطه تبليغات سوئي كه از طرف اجانب شده بود، در آنجا رفع شد. 

                       
مرحوم حاج سيداحمد خميني: 
برادران و خواهران عزيز، تا امام هست – كه خدا او را تا انقلاب مهدي نگه دارد – بايد روشن شود كه: 1- هيچ‌كس از هجرت امام به جز من و تني چند از دوستان مهم نجف خبري نداشت 2- امام خود تصميم به هجرت به فرانسه را گرفتند و همين حركت به هيچ‌كس و هيچ يك از گروه‌هاي سياسي چه داخل و چه ايرانيان خارج مربوط نيست. فردا ادعا نشود كه ما آمديم تا امام را راهي پاريس كنيم و يا به امام بگوييم، در فرانسه بهتر مي‌شود مبارزه كرد و از اين قبيل لاطائلاتي كه اگر با بودن امام روشنش نكنيم، فردا از بزرگترين انحرافات اساسي اين انقلاب و نهضت به شمار خواهد رفت. 
امام خميني: از قرار مذكور، بعضي‌ها ادعا كرده‌اند كه رفتن من به پاريس به وسيله آنان بوده، اين دروغ است. من بعد از برگرداندنم از كويت با مشورت احمد، پاريس را انتخاب نمودم؛ زيرا در كشورهاي اسلامي احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند، ولي در پاريس اين احتمال نبود.

سيداحمد خميني: 
همان شب از كاخ اليزه آمدند پيش من كه ما مواجه شديم با اين قضيه، چه بخواهيم و چه نخواهيم آيت‌الله آمده است. اگر مطلع مي‌شديم، نمي‌گذاشتيم. وقت خواستند. امام گفتند بيايند. آمدند و گفتند حق نداريد كوچك‌ترين كاري انجام دهيد و امام گفتند: ما فكر مي‌كرديم اين جا مثل عراق نيست. من هر كجا بروم حرفم را مي‌زنم. من از فرودگاهي به فرودگاهي و از شهري به شهر ديگر سفر مي‌كنم تا به دنيا اعلام كنم كه تمام ظالمان دنيا دستشان را در دست يكديگر گذاشته‌اند تا مردم جهان صداي ما مظلومان را نشنوند، ولي من صداي مردم دلير را به دنيا خواهم رساند. من به دنيا خواهم گفت كه در ايران چه مي‌گذرد. 
پير سالينجر روزنامه‌نگار سرشناس فرانسوي:ورود آيت‌الله خميني به پاريس، هم فرانسوي‌ها و هم امريكايي‌ها را بهت‌زده كرد. رئيس جمهور فرانسه والري ژيسكاردستن كه براي يك ديدار رسمي به برزيل رفته بود زماني كه خبر را شنيد، آن را باور نكرد. او پرسيد چطور وارد فرانسه شد؟ به مجرد آن كه ژيسكاردستن به فرانسه بازگشت، دستور اخراج آيت‌الله را صادر كرد؛ ولي شب پيش از شبي كه بنا بود امام كشور را ترك نمايد از كاخ شاه، تلفني به كاخ اليزه شد و سخنگويي با لحني عصباني از طرف شاه، درخواست نمود كه: آيت‌الله را تبعيد نكنيد. اگر اين كار را بكنيد ما در تهران با شورش مردم روبرو خواهيم شد. به همين دليل هم ايرانيان نمي‌خواستند آن طور كه دولت فرانسه پيشنهاد مي‌كرد مانع فعاليت آيت‌الله شوند.


+ نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم بهمن ۱۳۸۹ساعت 22:28  توسط سید محمد مهدی دزفولی  | 

کدام حجاب؟مساله این است...

   علی مطهری 

چند روز قبل نامه ای از مصطفی تاج زاده خطاب به علی مطهری در سایتهای خبری منتشر شد که مربوط به مساله حجاب در نظام جمهوری اسلامی ایران میشد.

وی در بخشی از نامه خود آورده است : «حرف من این است که باز کردن پای حکومت به حوزه حجاب چه عوارضی دارد. چه می‌دهیم و چه می‌گیریم؟ بالاخره باید معلوم شود که نقش و تأثیر روش اجباری حجاب در عرصه‌های گوناگون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دینی و نیز در موضوعاتی مثل توریسم، برگزاری مسابقات قاره‌ای و جهانی ورزشی در کشور، فرار مغزها و سرمایه‌ها و مهم‌تر از همه بدبینی به اصل دین و اکثر قریب به اتفاق شعائر اسلامی چیست؟ »

اینکه آیا حجاب مساله ای الزامی در اسلام است و یا اینکه ساخته جمهوری اسلامی است نکته ای است که چند وقت پیش نیز در مطلبی تحت عنوان"حجاب،مساله ای همیشه جنجالی" به آن اشاره کرده بودم و لازم میدانم باز این مطلب را باز نشر کنم.

                 

                                                  قم،سال 1356

اسلام در عین اینکه به زنان، اجازه شرکت در اجتماع را میدهد، از زندگی مختلط، نهی فرموده است. «پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در زمان حیات خویش دستور دارد که برای زنان، درِ ورودی جداگانهای به مسجدالنبی بسازند (سنن ابوداود ج ۱) این درِ هنوز هم به نام «بابالنساء» وجود دارد. پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور داد که: شب هنگام پس از اتمام نماز، ابتدا زنها و سپس مردها از مسجد خارج شوند و در مسیر کوچه و خیابان، زنان از کنار و مردان از وسط حرکت کنند. «روزی رسول خدا دید مردان و زنان با هم از مسجد بیرون آمدند خطاب به زنها فرمود: بهتر است که شما صبر کنید تا مردها بروند، سپس شما بروید.» فقهاء به همین منظور فتوا به کراهت اختلاط مردان و زنان میدهند؛ البته این در صورتی است که پوشش کافی باشد وگرنه حرام است.

اختلاط زن و مرد

بیشک یکی از عوامل شیوع فساد که در قرنهای اخیر دامنگیر جوامع، به خصوص کشورهای غربی شده، برداشتن حایل میان مردان و زنان در ادارات، کارخانهها ودیگر اماکن عمومی و محافل گروهی است. در این برخوردها معمولاً بذر فساد افشانده میشود و روز به روز ریشه میدواند اسلام که به خطرات ناشی از اختلاط زن و مرد و روابط آزاد و عواقب آن کاملاً آگاه است، در این باره توصیههای اکید دارد. قرآن درباره زنان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم میفرماید: «هر گاه از زنان پیامبر متاعی میطلبید از پس پرده بطلبید که حجاب، برای آنکه دلهای شما و آنها پاکیزه بماند بهتر است.» (احزاب / ۵۳)

از این آیه شریفه استنباط میشود که برای حفظ عفاف و پاکی روح مرد و زن، وجود حریم و حایل، یک اصل است و در نظام اخلاقی جامعه نقش مؤثّری دارد؛ زیرا هر اندازه، روابط بیشتر و تماسها نزدیکتر باشد زمینهی تحریکات، تمایلات، هیجانها و وسوسهها مساعدتر میشود و خطرات احتمالی دیگری را در پی میآورد. (1) رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: «میان مردان و زنان نامحرم فاصله قرار دهید زیرا بر اثر ملاقات و اختلاط، گرفتار درد و بلایی میشوید که دوا ندارد. بر شما باد که از اختلاط با زنان اجتناب نمائید. (مرأت النساء)

حجاب به معنی منزوی کردن زن نیست

وقتی که به صحنهی تفکرات عالم نگاه میکنیم و بینش اسلام را مشاهده مینماییم، به روشنی در مییابیم که جامعهی بشری هنگامی خواهد توانست نسبت به مسأله زن و روابط زن و مرد، سلامت و کمال مطلوب خود را پیدا بکند که دیدگاههای اسلام را بدون کم و زیاد و بدون افراط و تفریط درک کند و کوشش نماید آنها را ارائه کند. این، ادّعای ما نسبت به مسألهی زن در عالم است. ما آن چیزی را که در تمدنهای مادّی امروز نسبت به زن عمل میشود و وجود دارد، به هیچ وجه قبول نداریم و آن را به صرفه و صلاح زن و کل جامعه نمیشماریم. اسلام میخواهد که رشد فکری و عملی و اجتماعی و سیاسی و بالاتر از همه فضیلتی و معنوی زنان، به حدّ اعلی برسد و وجودشان برای جامعه و خانوادهی بشری بعنوان یک عضو حد اعلای فایده و ثمره را داشته باشد. همهی تعالیم اسلام از جمله مسالهی حجاب، بر این اساس است. مسالهی حجاب، به معنای منزول کردن زن نیست. اگر کسی چنین برداشتی از حجاب داشته باشد، برداشتش کاملاً غلط و انحرافی است. مسأله حجاب، به معنای جلوگیری از اختلاط و آمیزش بیقید و شرط زن و مرد در جامعه است. این اختلاط، به ضرر جامعه و به ضرر زن و مرد – بخصوص به ضرر زن – است. حجاب، به هیچ وجه مزاحم و مانع فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی نیست.

حجاب زن در اسلام یکی از وسایل امنیت است

برای اینکه آن اختلاطی که قبلاً گفتیم، پیش نیاید و حدود اخلاقی حفظ بشود، اسلام برای زن حجاب را معین کرده است. خود این حجاب، یکی از وسایل امنیت است. با حجاب زنِ مسلمان، هم خود زنِ مسلمان امنیت پیدا میکند و هم مردان مسلمان امنیت پیدا میکند. آن جایی که حجاب را از زنان دور میکنند، آن جایی که زن را به عریانی و برهنگی نزدیک میکنند، در درجهی اوّل، امنیت از خود زن و درجهی بعد، از مردان و جوانان گرفته خواهد شد، برای اینکه محیط سالم و دارای امنیت باشد، زن بتواند کار خود را در جامعه انجام بدهد، مرد هم بتواند مسؤولیتهای خود را انجام بدهد، اسلام حجاب را معین کرده است که این حجاب، یکی از آن احکام برجستهی اسلام است و یکی از فوایدش همین است که گفتم. (2)

حجاب در اسلام از یک مسأله کلیتر و اساسیتری ریشه میگیرد و آن اینست که اسلام میخواهد انواع التذاذهای جنس، چه بصری و لمس و چه نوع دیگر، به محیط خانوادگی و در کادر ازدواج قانونی اختصاص یابد، اجتماع منحصراً برای کار و فعالیت باشد. برخلاف سیستم غربی عصر حاضر که کار و فعالیت را با مسائل جنسی به هم میآمیزد، اسلام میخواهد این دو محیط را کاملاً از یکدیگر تفکیک کند. (3)

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 تا مدتها بحث در مورد اجرای احکام اسلام در جامعه ایران مطرح بود.یکی از جنجالی ترین بحث ها نیز در آن سالها بحث اجباری شدن حجاب در جامعه ایران بود.برخی معتقد بودند که حجاب امری واجب است و چون اکثریت جامعه ایران مسلمان هستند و حجاب نیز امری واجب برای زنان مسلمان است پس باید حجاب اجباری باشد.برخی نیز معتقد بودند که حجاب امری اجباری نباید باشد و زنان باید در انتخاب حجاب آزاد باشند.تا سال 1360 و زمان دولت مرحوم شهید رجائی حجاب در ایران اجباری نبود و از سال 1360 به بعد حجاب در ایران آزاد شد.

اما چرا و چطور حجاب در اوایل انقلاب اجباری شد؟

به گواه اسناد و مدارک و مقالات منتشرشده در روزنامه‌های سال ۱۳۵۷ اولین جرقه‌های حجاب اجباری در اسفند سال ۱۳۵۷ یعنی کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب زده ‌شد. یک روز پیش از هشتم مارس، روز جهانی زن، در حالی که گروه‌های مختلف سیاسی در تدارک برگزاری اولین مراسم روز جهانی زن در ایران بودند، روزنامه کیهان با این تیتر منتشر شد: «زنان باید با حجاب به ادارات بروند».

                    

در صفحه اول این روزنامه به نقل از آیت‌الله خمینی نوشه‌شده‌ بود: «در وزارتخانه اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانه‌های اسلامی نباید زن‌های لخت بیایند. زن‌ها بروند اما باحجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند لیکن با حجاب شرعی باشند.» (کیهان ۱۶ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۵ صفحه ۱)

البته شب پیش از آن نیز شبکه‌ی تلویزیون که ریاست آن را صادق قطب‌زاده بر عهده داشت اعلام کرده ‌بود که روز هشت مارس یک سنت غربی است و به زودی روز زن اسلامی اعلام می‌شود.

این گونه بود که تظاهرات روز جهانی زن به یک تظاهرات ضدحجاب اجباری بدل شد. گروه‌های مختلف زنان از دانش‌آموز و دانشجو گرفته تا کارمند و فعال سیاسی و اجتماعی در این تظاهرات شرکت کردند. روزنامه کیهان در بخشی از گزارش مفصل خود درباره تظاهرات زنان می‌نویسد: «۱۵هزار زن که در دانشکده فنی دانشگاه تهران جلسه سخنرانی داشتند به دنبال یک رأی‌گیری تصمیم گرفتند دست به راهپیمایی بزنند. آنها در حالی که گروهی از مردان همراهشان بودند به طرف نخست وزیری حرکت کردند. زنها شعار می دادند: "ما با استبداد مخالفیم"، "چادر اجباری نمی خواهیم". پیش از ظهر امروز خبرنگار کیهان از دانشگاه تهران گزارش داد که یک گروه از مردان تندرو با شعار "مرگ بر ارثیه رضا کچل" وارد دانشگاه تهران شدند و به نفع چادر و حجاب دست به تظاهرات زدند». (کیهان ۱۷ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۶، صفحه‌ی دوم)

در همین روز کیهان با حجت‌الاسلام اشراقی، داماد آیت‌الله خمینی مصاحبه‌ای انجام داده‌ بود. وی در این مصاحبه گفته‌بود: «باید حجاب رعایت شود و قوانین اسلامی مو به مو اجرا گردد و در همه مؤسسات و دانشگاه‌ها به این موضوع توجه شود. اما باید در نظر داشت که حجاب به معنای چادر نیست. همین قدر که موها و اندام خانم‌ها پوشانده شود و لباس آبرومند باشد، حالا به هر شکلی مهم نیست. چادر چیز متعارفی است و بسیار خوب است. اما به خاطر طرز کار و نوع کار خانم‌ها شاید گاهی پوشاندن بدن و مو به طریق دیگر هم حجاب باشد، حرفی نیست. باید طبق نظر مبارک امام حجاب اسلامی در سطح کشور توسط خانم‌ها با اشتیاق اجرا شود ... در مورد اقلیت‌های مذهبی همیشه نظر مبارک امام این بوده که آنها از هر حیث مورد احترام و حمایت باشند. اما اگر خانم‌های اقلیت‌های مذهبی هم رعایت حجاب اسلامی را بکنند چه بهتر». (کیهان ۱۷ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۶صفحه ۲)

گروه‌های مختلف زنان در روزهای بعد در مناطق مختلف تهران به صورت خودجوش دست به تظاهرات زدند. حدود ۱۵ هزار زن نیز به گزارش روزنامه کیهان، مقابل دفتر مهدی بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت دست به اجتماع زدند.

اعتراض‌ها در دیگر شهرهای کشور

غیر از تهران در چندین شهر دیگر از جمله سنندج، اصفهان، ارومیه، کرمانشاه و بندرعباس نیز گزارشاتی از تظاهرات زنان در اعتراض به حجاب اجباری منتشر می‌شد.

در مقابل زنان معترض عده‌ای نیز بودند که به مخالفت با زنان و حمایت از حجاب اجباری به زنان حمله کردند. به گزارش روزنامه کیهان برخی از این افراد گلوله‌های برفی را که داخل آن سنگ گذاشته ‌بودند به طرف زنان تظاهرکننده پرتاب می‌کردند.

در برخی از ادارات و شرکت‌ها نیز زنان در اعتراض به اجباری شدن حجاب دست از کار کشیدند. زنان کارمند بیمارستان‌های به‌آور و هزارتختخوابی، مخابرات ۱۱۸ و ۱۲۴ و نیز کارکنان زن قسمت فروش هواپیمایی ملی ایران از جمله این زنان بودند.

در روز بیستم اسفندماه روزنامه کیهان گزارش مفصلی از راهپیمایی پنج هزار نفر از معلمان، دانش‌آموزان دختر، کارمندان وزارت خارجه و برخی هنرپیشگان تئاتر در مخالفت با حجاب اجباری منتشر کرد..

سیمین دانشور: اول کشور را بسازیم بعد به سراغ مسائل فقهی برویم!

روزنامه کیهان در تاریخ ۱۹ اسفند ۵۷ در کنار چاپ گزارش‌های مفصل از راهپیمایی‌های زنان، یادداشتی از سیمین دانشور، نویسنده و همسر جلال آل‌احمد منتشر کرد. خانم دانشور در این مقاله حجاب را مسئله‌ای فرعی دانسته و از هر دو گروه طرفداران و مخالفان حجاب خواسته ‌‌بود که بهانه به دست ضدانقلاب ندهند و به مسائل مهم‌تر بپردازند.

سیمین دانشور نوشت: «ما هر وقت توانستیم این خانه‌ی ویران را آباد کنیم، اقتصادش را سر و سامان دهیم، کشاورزیش را به جایی برسانیم، حکومت عدل و آزادی را برقرار سازیم، هر وقت تمامی مردم این سرزمین سیر و پوشیده و دارای سقفی امن بر بالای سرشان شدند و از آموزش و پرورش و بهداشت همگانی بهره‌مند گردیدند، می‌توانیم به سراغ مسائل فرعی و فقهی برویم، می‌توانیم سر فرصت و با خیال آسوده و در خانه‌ای از پای بست محکم بنشینیم و به سر و وضع زنان بپردازیم». (کیهان ۱۹ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۷ صفحه ۶)

در تمام این چند روز گروه‌های سیاسی از اظهار نظر مستقیم در مورد موضوع حجاب پرهیز می‌کردند و یا آن را موضوعی فرعی قلمداد می‌کردند. از جمله اسلام کاظمیه نویسنده منسوب به طیف چپ که در مقاله‌ای در روزنامه کیهان مورخ ۲۱ اسفند، ضمن انتقاد از عمده کردن مسئله زن و حجاب، آن را امری روشنفکرانه و دور از نیازهای واقعی جامعه آن روز ایران خواند.

هما ناطق نیز در مقاله‌اش دراین باره چنین می‌نویسد: «رفتند گزارش دادند که ما لخت به وزارتخانه‌ها رفته‌ایم. من از شما می‌پرسم در این زمستان سرد چطور یک زن لخت می‌تواند به وزارتخانه‌ها برود. عنوان کردن مسئله زن در این برهه از مبارزه یک مسئله انحرافی است. ما نباید در این شرایط مساله‌ای به نام مساله زن داشته باشیم. یک بار چیزی در مورد حجاب گفتند و بعد هم پس گرفتند بنابراین برای این مسئله نباید درگیری ایجاد کنیم باید با مجاهدین همراه باشیم حتی اگر روسری به سر کنیم بشرط آنکه ما بدانیم به نام ما توطئه نمی‌شود و نظام شاهنشاهی برگردانده نمی‌شود». (کیهان۲۱ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۹ صفحه۴)

                  

آیت‌الله طالقانی: با بی‌حجابی جوانان را تحریک نکنید!

با گسترش اعتراضات زنان روحانیون وارد عمل شدند و هرگونه اجبار و خشونت را در امر حجاب غیرمجاز دانستند که از جمله آنها می‌توان از آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله محلاتی نام برد. دادستان تهران نیز در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که هرکس مزاحم بانوان شود به شدت مجازات خواهدشد.

روزنامه کیهان در تاریخ ۲۰ اسفند مصاحبه مفصلی با آیت‌الله طالقانی در مورد مسئله حجاب انجام داد. در بخشی از این مصاحبه آمده‌است: «هو و جنجال راه نیاندازند و همانطور که بارها گفتیم همه حقوق حقه زنان در اسلام و در محیط جمهوری اسلامی محفوظ خواهد ماند. و از آنها خواهش می‌کنیم که با لباس ساده با وقار، روسری هم روی سرشان بیاندازد به جایی بر نمی‌خورد. اگر آنهایی هم که می‌خواهند مویشان خراب نشود اگر روی مویشان روسری بیاندازند بهتر است و بیشتر محفوظ می‌ماند ... یک جوانی که وسیله زن گرفتن ندارد، وسیله کار ندارد، زندگی‌اش سرو سامان ندارد، وقتی این زن را با این صورت می‌بیند که گاهی یک پیرزن پنجاه شصت ساله خودش را مثل یک دختر ۱۴ ساله نمایش می‌دهد، توی خیابان یا سر کوچه، این بیچاره اذیتش می‌کند، ناراحتش می‌کند و این یک جور آزار جوان‌ها است و امیدواریم که بعد از این جوان‌های ما هم سر و سامان پیدا کنند... اجباری حتی برای زن‌های مسلمان هم نیست. چه اجباری؟ حضرت آیت‌الله خمینی نصیحتی کردند مانند پدری که به فرزندش نصیحت می‌کند راهنمائیش می‌کند که شما اینجور باشید به این سبک باشید». (کیهان۲۰ اسفند۵۷ شماره ۱۰۶۵۸صفحه ۳)

البته این بخش از سخنان آیت‌الله طالقانی که مربوط به آزار و اذیت جوانان توسط زنان بی‌حجاب است، بعدها یکی از دست‌مایه‌های اصلی طرفداران حجاب اجباری شد.

اما موضوع حجاب اینگونه خاتمه نیافت. آیت‌الله خمینی که در سال ۵۷ بعد از تنها اظهارنظر رسمی‌اش در مورد حجاب دیگر هیچ موضعی اتخاذ نکرده‌بود، در تیرماه ۱۳۵۹ طی یک سخنرانی، شدیدا از دولت انتقاد کرد که چرا هنوز نشانه‌های شاهنشاهی را در ادارات دولتی از بین نبرده ‌است. وی به دولت بنی‌صدر ۱۰ روز فرصت داد تا ادارات را اسلامی کند.

بعد از این سخنان از صبح شنبه ۱۴ تیرماه ۱۳۵۹ ورود زنان بی‌حجاب به ادارات دولتی ممنوع شد. البته هنوز لباس فرم یا آنچه که بعدها به نام مانتو مشهور شد، رسمیت نداشت بلکه زنان موظف بودند لباس آستین‌بلند و پوشیده بپوشند و روسری نیز سر کنند.

اما این بار بر خلاف سال ۵۷ اعتراض گسترده و شدیدی علیه این سخنان صورت نگرفت. شاید یکی از عمده دلایل این سکوت را بتوان مربوط به فضای سیاسی آن زمان دانست. ناآرامی‌‌های کردستان و ترکمن‌صحرا و نیز شروع درگیری بین نیروهای چپ و حزب‌اللهی‌ها در تهران و چند شهر دیگر، مجال پرداختن به موضوع حجاب را از مردم گرفته ‌بود. ضمن آنکه بسیاری از نیروهای روشنفکر در آن زمان یا کشته شده و یا در زندان بودند، برخی نیز ایران را ترک کرده‌بودند.

روند اجباری شدن حجاب تا سال ۱۳۶۰ ادامه داشت. در ماه رمضان آن سال محمد تقی سجادی نماینده دادستان انقلاب در دادگاه مبارزه با منکرات، مقررات مربوط به ماه رمضان را اعلام کرد.(4)

طبق این قانون، اماکن عمومی موظف شدند تابلویی در معرض دید مشتریان خود قرار دهند با این جمله: «به دستور دادگاه مبارزه با منکرات از پذیرفتن میهمانان و مشتریانی که رعایت ظواهر اسلامی را نمی‌کنند معذوریم». این اطلاعیه در حالی صادر شد که اعظم طالقانی نماینده مجلس شورای اسلامی دوماه پیش از این تاریخ، تصویب هرگونه لایحه‌ای مربوط به اجباری شدن حجاب در مجلس را تکذیب کرده ‌بود.

به واقع نیز هیچ قانونی در این زمینه تا سال ۱۳۶۳ در مجلس به تصویب نرسید. در آن سال با تصویب قانون مجازات اسلامی در مجلس، حکم ۷۴ ضربه شلاق برای عدم رعایت حجاب تعیین شد. این حکم ۱۴ سال است که پا برجاست.

در سالهای اخیر مساله حجاب بهانه ای برای حمله به جمهوری اسلامی ایران شده است.مساله ای که قطعا بیش از پیش باید با عقلانیت بیشتری مورد بررسی قرار گیرد و در جامعه با نظرات کارشناسی و به طور صحیح تری اجرا شود.مساله ای که به دلایل حساسیت زا بودن قطعا عقلانیت بیشتری را میطلبد.

قطعا اجرای احکام اسلامی در جامعه نیازمند روش های صحیح و منطقی است که میباید بیش از پیش مورد توجه قرار بگیرد.


پی نوشتها:

   1– مروارید عفاف – محمود اکبری 

   2 – زن از دیدگاه مقام معظم رهبری 

   3– مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج ۱۹ 

   4-قسمتی از مقاله میترا شجاعی


+ نوشته شده در  دوشنبه یازدهم بهمن ۱۳۸۹ساعت 22:3  توسط سید محمد مهدی دزفولی  | 

مطالب قدیمی‌تر