نانوشته ها

کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد بی نصیبم من بیچاره که در این خانه خزیدم

نانوشته ها

کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد بی نصیبم من بیچاره که در این خانه خزیدم

کوه دل میکَنم!منم فرهاد!

می گویند دلت را بکن و برو!...میگویند:نه تو فرهادی و نه او شیرین که سخت باشد کندن

دل و رفتن پی زندگی!...یک جمله می گویند و من هزار جمله فکر میکنم تا ببینم معنی

این یک جمله چیست!..اصلا مگر این زندگی چه هست که من باید دلم را بکنم و بروم پی

او؟...خوب است؟بد است؟زیباست؟ کجاست؟چه هست؟...اصلا هست؟....اصلا گیرم که

بود،هست،چقدر می تواند با ارزش باشد که به خاطرش دلم را بکنم؟....دلم را بکنم که

درونم خون راه می افتد ،متلاشی میشوم...مگر نه اینکه با همین یک دل که می تپد زنده

ایم؟...چرا بکنم؟... با کدام تیشه بکنم دردم نگیرد؟...کندن دل با تیشه ای که نداری ،برای

زندگی که نمیدانی چیست یا کجاست، سخت نیست؟...شاید هم هست...میگویند برای

من!سخت نیست!...سخت نیست چون فرهاد نیستم...چون تو شیرین نیستی!...این را

که راست می گویند تو شیرین نبودی، نیستی!...همیشه تلخی تلخ!...من هم فرهاد

نیستم...نه وعده وصال شیرین را دارم،نه امیدی که شیرین در دلم بکارد...نه راه چاره ای

 به سادگی !کندن کوهی بی جان و نه حتی شیرینی به شیرینی شیرین!....من فرهاد

نیستم...بهتر بگویم فرهاد من نیست...هزار سال هم که کوه بکند من نمیشود!...راست

میگویند کندن دل برای فرهاد شاید سخت باشد اما برای من نیست!...من با همه

تلخی ها،من با همه نا امیدی ها...من با هیچ وعده ای،دروغ حتی،...من بی تو،بدون تو

زنده مانده ام تا دوستت داشته باشم...فرهاد نبودم امیدم را بگیرند،شیرینم را،جا بزنم از

 ادمه شانه خالی کنم!...من فرهادترم!ببین!به او گفتند کوه بکند به من گفتند دل!


 تقدیم به .......!

نظرات 7 + ارسال نظر
الیار عاصمی زاده پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:48 ب.ظ

من بی تو
بدون تو
زنده مانده ام

تا دوستت داشته باشم

محمد جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ق.ظ http://gham6.blogfa.com/

سلام علیکم ای جفا پیشه یار
کجایی؟چون داری احوال یار؟
.....
گرچه یاران غافل اند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد

با یاد دوستان و جفای زندگی در کنج خانه متروک روزگاران را سپری می کنم .!

siavash_pce جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:47 ق.ظ

کوه هم بود و تو خود ، دل را انتخاب کردی... و نه... دل تو را انتخاب کرد تا از او بسرایی ترانه ای به نام عشق و تو خواندیش و او شنید... و گاهی شنیدن ها کافی نیستند و تو باز خواندی...پس بخوان ولی بی دل نشو.
عاشق

نظرت زیبا تر از متن بود

آری با انتخاب دل را خواستم تا سپیده عشق در آسمان زندگیم طلوع کند هرچند نتیجه خواستن رسیدن به این زیبایی و احساس بی وصف سکوت است سکوتی به دردناکیه سکوت جنگل های کهن

هانی شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ق.ظ

.من فرهادترم.........
عالی بود!

همیشه نظر لطفت شامل حال بنده حقیره عزیز

موفق باشی

مهدی رمضانی یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:59 ب.ظ http://behtarinha.net

در مورد چند خط اول :

ز حسرت لب شیرین هنوز می بینم
که لاله می دمد از خون دل فرهاد
---

چند خط آخر :

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

---

موفق باشی دوست عزیزم

ممنون

کیارش مظفری یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ب.ظ

نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟
بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟

طبیعت روح لانماز نوع انسان اولمایان یئرده

گلستان عطر لنمز عطر ریحان اولمایان یئرده

----

عشق صدای فاصله هاست

ریحانه دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ

خیلی قشنگ حس منتقل شده
عشقی که فکر میکرد برای بزرگتر شدن باید دیوار قلبو پاره کنه غافل از اینکه قلبی که عاشقه اندازه تمام آسمون باز میشه اگه معشوقش بخواد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد