نانوشته ها

کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد بی نصیبم من بیچاره که در این خانه خزیدم

نانوشته ها

کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد بی نصیبم من بیچاره که در این خانه خزیدم

پایانی برای شروع




به نماز می‏ایستم و پنج تکبیر می‏زنم بر دنیا و هر آنچه مرا از نوازش نسیم رحمتت دور می‏سازد. می‏خواهم حسن‏ختام میهمانی‏ات، ابتدای آشنایی تازه‏ام با تو باشد.

اکنون به مدد عبورم از باغ صیام، عطر گل‏های تازه عبودیّت را آن‏چنان در سر دارم که بیدارتر از همیشه، می‏بینمت. چه شیرین است طعم میوه‏های آسمانی تو، آن هنگام که دست بر قنوت نماز عید بر می‏داریم و تو را زمزمه می‏کنیم: «اَنْ تُدْخِلَنی فی کُلِّ خَیر...»
«دارد به خنده چشم جهان باز می‏شود یعنی که عید فطر تو آغاز می‏شود»

نظرات 3 + ارسال نظر
بهار شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:00 ب.ظ

مرسی خیلی قشنگ بود

پارادایم سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ http://www.paradaim.blogfa.com

خیلی قشنگ بود.
همیشه موفق باشی عزیز.
در پناه خدا

وحید احمدپور دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ق.ظ http://www.vahiden.wordpress.com

مثلا همیشه سنگین اما زیبا

دو رکعت نماز عاشقی....... بقیه اش تو بلاگ منه بیا و ببین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد