نانوشته ها

کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد بی نصیبم من بیچاره که در این خانه خزیدم

نانوشته ها

کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد بی نصیبم من بیچاره که در این خانه خزیدم

سکوت - سرما - برف - مرگ

 برف بر پهن خیابان لمیده  

 

و شهری خوابیده در سکوت 

 

رویش هندسی کوه 

 

تنپوش سفید پوشیده 

 

شقیقه هایم از سرما  

 

فاقد تاریخ 

 

کوچه هارا ورق می زنند 

 

و زمان بر لبه تیغ زاده می شود 

 

 خانه ام کجاست ؟ 

 

درب باز نمی شود 

 

سلولهای فلزی کلید باورت نمی کنند 

 

درون حیاط - ملا فه های سفید بر بند می رقصند 

 

شبح در تاریکی دستهایش را تعارف می کند 

 

زندگی یخ بسته 

 

ماهیان حوض دیگر بازت نمی شناسند 

 

در خاک شو  

 

شاید مورچگان یادت کنند  

 

شاید ....

نظرات 3 + ارسال نظر
hani یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:53 ب.ظ

va shayad man bayad tavalodam ra tanha dar sokote shab jashn begiraM!miyane tarikiyo sarmaye dey mah

محمد یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:01 ب.ظ http://gham5.blgfa.com

خیلی زیبا
مثل همیشه

مسعود افشار یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:08 ب.ظ

به به
بسیار عالی بود. شعری با روح نا امیدی و...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد