نانوشته ها

کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد بی نصیبم من بیچاره که در این خانه خزیدم

نانوشته ها

کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد بی نصیبم من بیچاره که در این خانه خزیدم

شبهای بارانی

 

دلتنگی را نمی توان شماره کرد 

 

که عددهای تلفنی را بگیرانی 

 

و کسی جوایت دهد که های کیستی 

 

شبت سردو بارانی 

 

روزهایت انتهای خورشید 

 

 

شوق را هم 

 

غربت را هم 

 

 

انتهای جاده  

 

آخر این کاغذ 

 

که کم مانده - جایی نیست 

 

که جا مانده - بازگشتی نیست 

 

روزهای رفته ام

نظرات 7 + ارسال نظر
عاطفه جون پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:04 ب.ظ http://www.golden-camp.blogsky.com

کاش دلتنگی مسئله ی ریاضی می شد تا آن را با دانسته های قبلیم حل می کردم .

ای کاش !

شمع پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:10 ب.ظ http://shamnevis.blogsky.com

یکی می گفت " من هم دل تنگم هم تنگ دل " چیه مگه تنگ نظری نداریم خوب پس تنگ دلی هم داریم ( از چیه به بعد رو خودم می گم )

من هم دلتنگم و هم تنگ دل

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:12 ب.ظ http://helal.blogsky.com/

جواب باران شبهای سرد آفتاب جواب توست

وحید احمدپور پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:15 ب.ظ

کاغذ که تمام نمی شود دوست من برگی دیگر را بی آغاز

برگ زندگی تمام شدنی است دوست من

که جا مانده - بازگشتی نیست

عاطفه جون پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:20 ب.ظ http://www.golden-camp.blogsky.com

شما لطف دارید.
از نوشته هاتون خوشم اومد.

خواهش

خوشحالم که نانوشته های ما موجب خوشنودی شما گردید

مسعود افشار پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ب.ظ

من اینک در درون خود
دل گم کرده ای دارم
سراغش را نمی گیرم
زهجرش ناله ای دارم
بسی در ظلمت شبها
به یادش زنده می سازم
حیاط خلوت دل را
به امیدفرداها!
ترامن درکجا یابم
ترامن از کجابویم
ترامن درکجابینم
ترامن ازکجاجویم
دل گم کرده خودرا
که ویران گشته از دوری
چگونه درتوآمیزم
چگونه از توپس گیرم
ولی آن دل من کو؟
چرارفت آنهمه شادی
چراغم در تن ماشد
چراهرگونه توهین است
به امثال من وماشد؟
دروغ ازنوع اندیشه
ستم بانام خوشبختی
جنایت را نبرد حق
هدف خشکاندن ریشه
گذشتم درتوگم گشتم
نه ازراهی که برگشتم
شدم آزاد ولی این بار
ندانستم پرز غم گشتم

ممنون خیلی قشنگ بود مسعود جان

فهیمه شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:22 ق.ظ

زندگی یک آرزوی دور نیست؛ زندگی یک جست و جوی کور نیست زیستن در پیله پروانه چیست؟ زندگی کن ؛ زندگی افسانه نیست گوش کن ! دریا صدایت میزند؛ هرچه ناپیدا صدایت میزند جنگل خاموش میداند تو را؛ با صدایی سبز میخواند تو را زیر باران آتشی در جان توست؛ قمری تنها پی دستان توست پیله پروانه از دنیا جداست؛ زندگی یک مقصد بی انتهاست هیچ جایی انتهای راه نیست؛ این تمامش ماجرای زندگیست...

قشنگ بود ،خیلی

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد